من عاشق رشته دندانپزشکی بودم. همیشه دوست داشتم دندانپزشک شوم، ولی موفق نشدم که در این رشته قبول شوم. وقتی یک روز داشتم از جلوی دانشگاه شهید بهشتی رد میشدم، با خودم گفتم به آنجا بروم و از دانشجویان رشته دندانپزشکی سوالهایی بپرسم. وقتی وارد میشدم به حراست آنجا گفتم که دانشجو هستم و کارتم همراهم نیست. بعد از آن بود که به سرم زد در کلاسها شرکت کنم. برای همین پرسوجو کردم و فهمیدم که رشته دندانپزشکی چه زمانهایی کلاس دارد و دانشجویان این رشته چه درسهایی میخوانند. کتابهایش را تهیه کردم و همین شد که رفت و آمدم به آنجا شروع شد.