⁨ ⁨  پنج ساله که دلم برای صدات، خنده‌هات، برای “بودنت” پر می‌زنه…
پنج ساله که یه نیمه از من نیست، و هیچ‌کس نمی‌فهمه چقدر ساکت‌تر شدم از وقتی رفتی…
پنج ساله یه گوشه از قلبم همیشه غمگینه و زندگی ام یه چیزی کم داره
ماهچهره‌ی من… تو‌ ، نه فقط رفیقم بودی، تو خواهرم بودی، تکه‌ای از روحم، سنگ صبورِ قلب زخمی‌م. شونه به شونه، بغضامون رو بلد بودیم…
تو رفتی، ولی رازای دلم هنوز فقط با تو گفته می‌شن. هیچ‌کس نفهمید چقدر برام بودی… و هیچ‌کس نمی‌تونه اون جای خالی رو توی دلم پر کنه. رفاقت ما ساده نبود…
یه عشق ناب بود که فقط بین دو زن شکل می‌گیره؛ بی‌قضاوت، بی‌مرز، بی‌نقاب. ماهچهره… کاش فقط یه بار دیگه بودی… فقط یه بار دیگه بغلم می‌کردی و می‌گفتی: “نعیمه! من هستم.” اما حالا فقط من موندم و این دلتنگی، که تا آخر عمر، هم‌خونه‌مه. برای تو… که همیشه توی قلبمی