فریحا! . فریحای عزیزم دخترک مهربان و دلسوز یکسال کنار هم بودیم،یکسال همبازی صدرا و محمد حسین بودی،
هیچوقت ادب و محبتت را فراموش نمیکنم،امروز بارفتنت یک تکه از قلبم رو با خودت بردی،چقدر به بودنت عادت کرده بودم،
چقدر نازو عشوه های دخترانه ات به دلم مینشست، . .
فریحای نازنینم،من امروز با دیدن چشمانت شرمنده شدم،امروز با دیدن بغضت قلبم مچاله شد،از اینکه نمیخواستی بروی . ،
از اینکه اینجا به دنیا آمدی و دوستان ایرانی داشتی،
حالا همین چند تکه اثاث را باخودتان میبرید و نمیدانید چه میشود!!! من هم نمیدانم عزیزم من هم نگرانت هستم دخترم دخترکم،
متاسفم که مجبور به رفتن شدید، ترو خشک با هم سوخت ، . عزیز دلم،فریحای نازنینم من همیشه چشم به راهت هستم،منتظرم که برگردی،
واگر هم برنگشتی آرزو میکنم در کشورت با آرامش زندگی کنی،همانطور که میخواهی . امیدوارم کنار هم وطنان افغانستانی ات پیشرفت کنی و امید آینده ی کشورت بشوی... .
جایت خیلی خالی ست دخترم  . .
کتاب هایت را با خودت نبردی، . دفتر نقاشی ات جامانده،همه را به یادگار پیش خودم نگه میدارم ، .
همیشه این در به روی تو بازاست ،
اگر آمدی قدمت سر چشم اگر نیامدی ،دعای خیرم بدرقه ی راهت .
دوستت دارم فریحای عزیزم دختر معصوم و مهربان دوستت دارم ….
. پ.ن فریحا ،دختر نگهبان ساختمان بود که همبازی بچه هام بود و تاجایی که تونستم مثل بچه هام بهش محبت کردم، .
وحالا امروز همراه با پدرو مادرش،رفتن افغانستان .آدمای خوبی بودند،خدا پشت و پناهشون