« شب آرزوهای داریوش فرضیایی » در این شب آرزوها بزرگترین آرزوی من شفای تمام بیماران از جمله مادر عزیزم هستنگاهت رو دوست دارم مادر ، هنوز مهربان و دلنشین است
من داریوش توام ، هنوزم همون پسر لوس و بچه ننه توام ، از کنارت جنب نمیخورم
بزار همه بگن این دیگه شورشو درآورده ، آره آخه این شور عاشقیه نه خودنمایی
همین که همه با تو منو میشناسند یعنی افتخار ، یعنی غرور
یادته بچه بودم میگفتم من دوست ندارم مامانم پیر بشه ، گریه میکردم تو میخندیدی و بغلم میکردی و میگفتی باشه من قول میدم پیر نشم !! کاش نه من بزرگ میشدم نه تو پیر میشدی !!
ولی این فقط یه رویاست ، چون رسم دنیا رو نمیشه تغییر داد..
خدایا در این شب آرزوها ، آرزو میکنم خنده و شادی به سرزمینم برگرده ، مردم در آسایش و رفاه زندگی کنند، دروغ و تزویر و ریا از سرزمینم دور بشه ،
جوانانمون عاقبت بخیر بشن ، شعور و مهربانی و گذشت جای نفرت و کینه و انتقام رو بگیره ، همه جای دنیا صلح و ارامش برقرار باشه ،
هیچ مادر ی داغ فرزند و هیچ فرزند داغ والدین نبینه .. هیچکس در بند و زندان نباشه وهمه بیماران رخت عافیت برتن کنند ، الهی آمین