بيستم خرداد ماه خداوند به ما لطف كرد و معجزه اش رو به ما نشون داد و خواهرزاده عزيزم فرانك جانم فرزند زيبايي به دنيا آورد به اسم آقا امير شاهان ، روز عجيبي بود و ما همگي با خوشحالي و لباسهاي رنگي و كلي شاد رفتيم بيمارستان و بلاخره آقا امير شاهان به دنيا اومد و كلي حس خوب بهمون منتقل كرد نميدونيد مدتها بود كه نياز داشتيم به حس خوب زندگي و خدارو شكر خدا بهمون لطف كرد .
اون روز وقتي ما خوشحال داشتيم شاهان رو نگاه ميكرديم و لذت ميبرديم ، فرانك جانم در اتاق ريكاوري دچار مشكل شد و دوباره به اتاق عمل منتقل شد و ما همچنان بيخبر منتظر نشسته بوديم ، دلشوره عجيبي داشتيم و من پيگير حال فرانك جانم بودم خلاصه اعلام كردند فرانك دچار مشكل شده و بايد امشب به آي سي يو منتقل بشه ، زمين و زمان براي ما بهم ريخت و همگي با گريه و زاري دم درب اتاق عمل منتظر بوديم و خلاصه خدا معجزه كرد و بچه ما رو به ما برگردوند و دوباره بعد ساعتها انتظار و گريه و زاري دوباره لبخند به لبمون اومد ، ما اون روز معجزه خدا رو ديديم و خداوند به ما لطف كرد و بچه ما رو به ما دوباره بخشيد ، فاصله بين شادي و غم به اندازه يك ثانيه است ،
بايد قدر همديگرو بيشتر بدونيم ، بيشتر عاشق هم باشيم و بهم لبخند بزنيم و از شادي هم خوشحال باشيم ، بايد هميشه براي هم آرزو خوشبختي كنيم ، بايد مهربان باشيم و قدر لحظه لحظه زندگي رو بدونيم حتي اگه سخت ميگذره ، من اون روز صدبار مردم و زنده شدم و احساس كردم سالهاست كه مردم ، نفسم بالا نميومد و زجه ميزدم و اون روز باز خدارو ديدم . خدايا مرسي