چند روز پیش داشتم برای دوستم روی سایت کیف نگاه میکردم، نبات اومد گفت مامان میخوای اینارو بخری؟ گفتم نه مامان برای خاله دارم نگاه میکنم... یه دفعه اون مشت کوچولوشو باز کرد و سکه‌هاشو نشونم داد و گفت: بیا با پولای من که جمع کردم براش بخر... انقدرررررر سفت بغلش کردم که چندتا مهرش فکر کنم جا به جا شد...