امروز وقتي تكتم جانم اين ويدئو رو با همكاري ابراهيم جان شفيعي براي روز تولدم درست كردند و برام فرستادند ،
فقط گريه كردم و خدارو شكر ميكنم براي داشتن اينهمه عشق ،خدايا من چقدر خوشبختم ، من چقدر ثروتمندم با داشتن شما عزيزانم ،
تشكر ميكنم از همه شما عزيزانم كه با تماس و پيام و استوري و تصويري بهم تبريك گفتين عزيزانم.
کاش باور داشتیم هر روز تولدمون هست هر روز که خداوند به ما مهلت زندگی دوباره میدهد بایستی تولدمان را جشن بگیریم سالی دیگر از سال های عمرم گذشت. من فرزند پاییز هستم و در این فصل متولد شده ام. می خواهم همانطور که درختان در فصل پاییز برگ های خشکیده شان را به پایین می اندازند، افکار و باورهای غلطم را با شروع سال دیگری از زندگی ام از ذهنم به پایین بیندازم. نمی خواهم به مانند درخت خشکیده ای باشم که در آرزوی سرسبزیست اما هنوز برگ های خشکش را نگه داشته است! می خواهم برای سرسبزی ام تلاش کنم و نیازمند این هستم که برای این کار برگ های خشکیده ام را پایین اندازم.
امروز تولدم است. روزی که برگهای زرد و طلایی و نارنجی از شاخه فرو میریزند و مرا نوید میدهند که سالی بزرگتر شدهام. فقط من میدانم و خدا و پاییز که چه بیحد دلم برای پاییز تنگ شده بود.
برای رنگهای اعجابانگیز برگ درختان و برای نمنم باریدن باران. چشمانتظاری هستم که طول سال روزها را شماره میکنم تا پاییز سر برسد. برگریزان پاییز و بارانی از برگ از من آنچنان زادهای ساخته که میتوانم روزها و روزها به زیبایی طبیعت خدا را شاکر باشم و زاده شدنم را به عنوان جزئی از طبیعت قدر بدانم. جزئی از طبیعت میشوم، روی برگها قدم میزنم و خش خش گامهایم زیباترین موسیقی است که میشود شنید.
در سالی که سپری شد تا به روز تولدم برسم، چه روزان که نداشتم. روزی پر از گل و شکوفه، و روزی همچون برهوت سوزان؛ روزی از اعماق وجود خندیدم و روزی سوختم در کویر غصهها. اشک ریختم و عشق ورزیدم، دل شکسته گشتم و فریاد برآوردم.
اکنون منم و این جهان. جهانی وسیع که نه در برگریزان پاییز بلکه در وجود خودم است. در اعماق قلبم من نیز تجربهای دارم از چهار فصل با احساسات زیبایی که دارم و احساسات دلمردهای که گاه گاه سراغم میآید.