تولد بابا .
اولین سالیست که تولدت آمده ولی تو اینجا نیستی.
اگر بودی امشب شمع ۶۶ سالگیات را فوت میکردی.
خیلی زود رفتی پدر. حیف. .
سه سال پیش برایت آرزو کردم سال بعد باز هم باشی. و ماندی.
دو سال پیش آرزو کردم سال بعد باشی. و باز هم ماندی.
سال پیش هم آرزو کردم بمانی. اما شانسمان به آخر رسیده بود. و رفتی. حالا به این عکسها و فیلمها از آخرین تولدت در فروردین ۱۴۰۰ نگاه میکنم و تصویرت را میبوسم.
به صدایت گوش میکنم و به چشمانت مینگرم که چه خسته بودند از همه چیز.
هرچند تو هرگز به خاطر دلخوشی ما هم که شده روحیهات را از دست نمیدادی و همچنان شوخی میکردی. . حالا امسال آن بالا زادروزت را جشن میگیری.
کنار پدرت و خالهات و عموها و عمهها و بسیاری از فرزندانشان که همگی مثل تو به سرطان جان دادند. کنار دوستان و آشنایان بیشمارت که خیلیها آنجا کنارت هستند.
امسال حالت خوب است و دیگر رنج نمیکشی.
امسال مثل قبلها قبراق هستی و خندان و شاداب. .
حتماً امشب آن بالا میان ستارهها میگویید و میخندید. تولدهای بهشت باید خیلی زیبا باشند. حتماً مهمانی بزرگی به راه انداختهای و تمامی فوتبالیستها و بازیگران و خوانندگان و هنرمندان محبوبت را هم دعوت کردهای. حتماً به عنوان هدیه از مارادونا خواستهای کمی با تو فوتبال بازی کند.
از فرانک سیناترا خواهش کردهای برایت آوازی بخواند.
و به فرِد اَستِر و جینجِر راجِرز گفتهای دست در دست برایتان یکی از رقصهای زیبایشان را اجرا کنند. باید جشن معرکهای باشد. جای ما خالی. .
من اما امسال ۳۰ فروردین را به یاد تو سر میکنم و میدانم که میدانی دلتنگت هستم و میدانم امشب فرصت نمیکنی به خوابم بیایی و سرت حسابی شلوغ است. . کاش کنار هم بودیم پدر.
از دور میبوسمت. روحت پر نور و قلبت شاد و یادت سبز باد. دوستت دارم پدر. تولدت مبارک. .