او با دیدن مادرش که با شوق و ذوق در صف اول تماشاچیان نشسته بود، به شدت احساس تحقیر میکند. صحرا اسداللهی با بغض تعریف کرد که در آن لحظه آرزو میکرده پدر و مادرش در راه مدرسه دچار حادثهای شوند و به جشن نرسند تا شاهد این صحنه تحقیرآمیز نباشند. این لحظه برای او آنقدر تلخ بود که بعدها در موردش میگفت "خفت این اتفاق را هیچ وقت فراموش نمیکنم