0 seconds of 0 secondsVolume 90%
Press shift question mark to access a list of keyboard shortcuts
میانبرهای صفحه کلید
پخش/توقفSPACE
افزایش صدا
کاهش صدا
پرش به جلو
پرش به عقب
زیرنویس روشن/خاموشc
تمام صفحه/خروج از حالت تمام صفحهf
بی صدا/با صداm
پرش %0-9
00:00
00:00
00:00
 

یکی از همکلاسی‌های آرمیتا گراوند می‌گوید: آن روز مثل همیشه با هم قرار داشتیم؛ اول من به ایستگاه مترو رسیدم و بعد هم آرمیتا آمد؛ همه چیز عادی بود؛ آهنگ گوش کردیم؛ حرف زدیم و کلی خندیدیم. دو تن از همکلاسی‌های آرمیتا گراوند که چند روز پیش در مترو بیهوش شد، به بیان ماجرای روز حادثه پرداختند. مهلا، یکی از همکلاسی‌های او می‌گوید: آن روز برای اینکه به قطار برسیم با سرعت حرکت کرده و اول من و بعد هم آرمیتا و سپس فاطمه در ایستگاه شهدا وارد واگن مترو شدیم، ولی در کمتر از یک ثانیه «آرمیتا» با پشت سر به زمین خورد و سرش با سکو برخورد کرد. وقتی آرمیتا را بلند کردم دیدم دستم خونی شده است. فاطمه دست‌های آرمیتا و من پا‌های او را گرفتیم و با کمک چند نفر او را به بیرون واگن قطار و حاشیه سکو منتقل کردیم. بقیه ماجرا را از زبان خود آن‌ها بشنوید: